کد مطلب:2523 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:471

درس سوم
مایه های عرفان اسلامی





برای شناخت هر علمی ، توجه به تاریخ آن علم و تحولات مربوط به آن ،

آشنائی با شخصیتهایی كه حامل و وارث آن علم یا مبتكر در آن علم بوده اند

، و همچنین آشنایی با كتب اساسی آن علم لازم و ضروری است . ما در این

درس و درس چهارم به این مسائل می پردازیم .

اولین مسأله ای كه اینجا باید طرح شود این است كه آیا عرفان اسلامی از

قبیل فقه و اصول و تفسیر و حدیث است ؟ یعنی از علومی است كه مسلمین

مایه ها و ماده های اصلی را از اسلام گرفته اند و برای آنها قواعد و ضوابط و

اصول كشف كرده اند و یا از قبیل طب و ریاضیات است كه از خارج جهان

اسلام به جهان اسلام راه یافته است و در دامن تمدن و فرهنگ اسلامی وسیله

مسلمین رشد و تكامل یافته است و یا شق سومی در كار است ؟عرفا ، خود شق اول را اختیار می كنند و به هیچ وجه حاضر نیستند شق دیگری

را انتخاب كنند . بعضی از مستشرقین اصرار داشته و دارند كه عرفان و

اندیشه های لطیف و دقیق عرفانی همه از خارج جهان اسلام به جهان اسلام راه

یافته است . گاهی برای آن ریشه مسیحی قائل می شوند و می گویند افكار

عارفانه نتیجه ارتباط مسلمین با راهبان مسیحی است ، و گاهی آن را عكس

العمل ایرانیها علیه اسلام و عرب می خوا نند ، و گاهی آن را دربست محصول

فلسفه نو افلاطونی كه خود محصول تركیب افكار ارسطو و افلاطون و فیثاغورس

و گنوسیهای اسكندریه و آراء و عقائد یهود و مسیحیان بوده است معرفی

می كنند ، و گاهی آن را ناشی از افكار بودائی می دانند ، همچنانكه مخالفان

عرفا در جهان اسلام نیز كوشش داشته و دارند كه عرفان و تصوف را یكسره با

اسلام بیگانه بخوانند و برای آن ریشه غیر اسلامی قائل گردند .

نظریه سوم این است كه عرفان مایه های اول خود را چه در مورد عرفان عملی

و چه در مورد عرفان نظری از خود اسلام گرفته است و برای این مایه ها قواعد

و ضوابط و اصولی بیان كرده است و تحت تأثیر جریانات خارج نیز خصوصا

اندیشه های كلامی و فلسفی و بالاخص اندیشه های فلسفی اشراقی قرار گرفته است

. اما اینكه عرفا چه اندازه و توانسته اند قواعد و ضوابط صحیح برای

مایه های اولی اسلامی بیان كنند ؟ آیا موفقیتشان در این جهت به اندازه

فقها بوده است یا نه ؟ و چه اندازه مقید بوده اند كه از اصول واقعی اسلام

منحرف نشوند ؟ و همچنین آیا جریانات خارجی چه اندازه روی عرفان اسلامی

تأثیر داشته است ؟ آیا عرفان اسلامی آنها را در خود

جذب كرده و رنگ خود را به آنها داده و در مسیر خود را از آنها استفاده

كرده است ، و یا برعكس ، موج آن جریانات ، عرفان اسلامی را در جهت

مسیر خود انداخته است ؟ اینها همه مطالبی است كه جداگانه باید مورد

بحث و دقت قرار گیرد . آنچه مسلم است این است كه عرفان اسلامی سرمایه

اصلی خود را از اسلام گرفته است وبس .

طرفداران نظریه اول - و كم و بیش طرفداران نظریه دوم - مدعی هستند كه

اسلام دینی ساده و بی تكلف و عمومی فهم و خالی از هر گونه رمز و مطالب

غامض و غیر مفهوم و یا صعب الفهم است . اساس اعتقادی اسلام عبارت

است از توحید . توحید اسلام یعنی همچنانكه مثلا خانه ، سازنده ای دارد

متغایر و متمایز از خود ، جهان نیز سازنده ای دارد جدا و منفصل از خود .

اساس رابطه انسان با متاعهای جهان از نظر اسلام زهد است . زهد یعنی

اعراض از متاعهای فانی دنیا برای وصول به نعیم و جاویدان آخرت . از

اینها كه بگذاریم به یك سلسله مقررات ساده عملی می رسیم كه فقه متكفل

آنها است .

از نظر این گروه ، آنچه عرفا به نام توحید گفته اند مطلبی است وراء

توحید اسلامی . زیرا توحید عرفانی عبارت است از وحدت وجود و اینكه جز

خدا و شؤون و اسماء و صفات و تجلیات او چیزی وجود ندارد . سیر و سلوك

عرفانی نیز وراء زهد اسلامی است زیرا در سیر و سلوك یك سلسله معانی و

مفاهیم طرح می شود از قبیل عشق و محبت خدا ، فناء در خدا ، تجلی خدا بر

قلب عارف كه در زهد اسلامی مطرح نیست . طریقت عرفانی نیز امری است

وراء شریعت اسلامی ، زیرا در آداب طریقت مسائلی طرح می شود كه فقه از

آنها بی خبر است .

از نظر این گروه ، نیكان صحابه رسول اكرم كه عرفا و متصوفه خود را به

آنها منتسب می كنند و آنها را پیشرو خود می دانند زاهدانی بیش نبوده اند ،

روح آنها از سیر و سلوك عرفانی و از توحید عرفانی بی خبر بوده است .

آنها مردمی بوده اند معرض از متاع دنیا و متوجه به عالم آخرت ، اصل حاكم

بر روح آنها خوف بوده و رجاء ، و خوف از عذاب دوزخ و رجاء به ثوابهای

بهشتی ، همین و بس .

حقیقت این است كه نظریه این گروه به هیچ وجه قابل تأیید نیست .

مایه های اولی اسلامی بسی غنی تر است از آنچه این گروه به جهل و یا به عمده

فرض كرده اند . نه توحید اسلامی به آن سادگی و بی محتوائی است كه اینها

فرض كرده اند و نه معنویت انسان در اسلام منحصر به زهد خشك است و نه

نیكان صحابه رسول اكرم آنچنان بوده اند كه توصیف شد و نه آداب اسلامی

محدود است به اعمال جوارح و اعضاء .

ما در این درس اجمالا در حدی كه روشن شود كه تعلیمات اصلی اسلامی

می توانسته است الهامبخش یك سلسله معارف عمیق در مورد عرفای نظری و

عملی بوده باشد مطالبی می آوریم . اما اینكه عرفای اسلامی چه قدر از این

تعلیمات به طور صحیح استفاده كرده اند و چه قدر منحرف شده اند ، مطلبی

است كه در این بحثهای كوتاه و مختصر نمی توان وارد شد .

قرآن كریم در باب توحید ، هرگز خدا و خلقت را به سازنده خانه و خانه

قیاس نمی كند . قرآن خدا را خالق و آفریننده جهان معرفی می كند و در همان

حال می گوید ذات مقدس او در همه جا و با همه چیز هست :

« اینما تولوا فثم وجه الله »( 1 ) .

به هر طرف رو كنید چهره خدا آنجاست .

« و نحن اقرب الیه منكم »( 2 ) .

از شما به او [ یعنی میت ] نزدیكتریم .

« هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن »( 3 ) .

اول همه اشیاء او است و آخر همه او است ( از او آغاز یافته اند و به

او پایان می یابند ) ظاهر و هویدا او است و در همان حال باطن و ناپیدا هم

او است .

و آیاتی دیگر از این قبیل .

بدیهی است كه اینگونه آیات افكار و اندیشه ها را به سوی توحیدی برتر و

عالیتر از توحید عوام می خوانده است . در حدیث كافی آمده است كه خداوند

می دانست كه در آخر الزمان مردمانی متعمق در توحید ظهور می كنند ، لهذا

آیات اول سوره حدید و سوره " قل هو الله احد " را نازل فرمود .

در مورد سیر و سلوك وطی مراحل قرب حق تا آخرین منازل ، كافی است كه

برخی آیات مربوط به " لقاء الله " و آیات مربوط به " رضوان الله ة

و آیات مربوط به وحی و الهام و مكالمه ملائكه با غیر پیغمبران مثلا حضرت

مریم و مخصوصا آیات معراج رسول اكرم را مورد نظر قرار دهیم .

در قرآن سخن از نفس اماره ، نفس لوامه ، نفس مطمئنه آمده



پاورقی :

. 1 سوره بقره ، آیه . 115

. 2 سوره واقعه ، آیه . 85

. 3 سوره حدید ، آیه . 3



است ، سخن از علم افاضی و لدنی و هدایتهای محصول مجاهده آمده است : « و

الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا »( 1 ) . در قرآن از تزكیه نفس به

عنوان یگانه موجب فلاح و رستگاری یاد شده است : « قد افلح من زكیها و قد

خاب من دسیها »( 2 ) . در قرآن مكرر از حب الهی ما فوق همه محبتها و

عقله های انسانی یاد شده است . قرآن از تسبیح و تحمید تمام ذرات جهان

سخن گفته است و به تعبیری از آن یاد كرده كه مفهومش این است كه اگر

شما انسانها " تفقه " خود را كامل كنید آن تسبیحها و تحمیدها را درك

می كنید . به علاوه قرآن در مورد سرشت انسان مسأله نفخه الهی را طرح كرده

است .

اینها و غیر اینها كافی بوده كه الهامبخش معنویتی عظیم و گسترده در

مورد خدا و جهان و انسان ، و بالاخص در مورد روابط انسان و خدا بشود .

همچنانكه اشاره شد ، سخن در این نیست كه عرفای مسلمین از این سرمایه ها

چگونه بهره برداری كرده اند ، درست یا نادرست ؟ . سخن درباره اظهار

نظرهای مغرضانه گروهی غربی و غربزده است كه می خواهند اسلام را از نظر

معنویت ، بی محتوا معرفی نمایند . سخن درباره سرمایه عظیمی در متن اسلام

است كه می توانسته الهامبخش خوبی در جهان اسلام باشد . فرضا عرفای مصطلح

نتوانسته باشند استفاده صحیح كرده باشند ، افراد دیگری كه به این نام

مشهور نیستند ، استفاده كرده اند .

به علاوه روایات و خطب و ادعیه و احتجاجات اسلامی و



پاورقی :

. 1 سوره عنكبوت ، آیه . 69

. 2 سوره شمس ، آیات 9 و . 10





تراجم احوال اكابر تربیت شدگان اسلام نشان می دهد كه آنچه در صدر اسلام

بوده است صرفا زهد خشك و عبادت به امید اجر و پاداش نبوده است .

در روایات و خطب و ادعیه و احتجاجات ، معانی بسیار بلندی مطرح است

. تراجم احوال شخصیتهای صدر اول اسلام از یك سلسله هیجانات و واردات

روحی و روشن بینی ها ی قلبی و سوزها و گدازها و عشقهای معنوی حكایت می كند

. ما اكنون یكی از آنها را ذكر می كنیم .

در كافی می نویسد : رسول خدا روزی پس از اداء نماز صبح چشمش افتاد به

جوانی رنگ پریده كه چشمانش در كاسه سرش فرو رفته و تنش نحیف شده بود

، در حالی كه از خود بی خود بود و تعادل خود را نمی توانست حفظ كند .

پرسید : « كیف اصبحت ؟ » حالت چگونه است ؟ گفت : " « اصبحت موقنا

» " در حال یقین بسر می برم . فرمود : علامت یقینت چیست ؟ عرض كرد :

یقین من است كه مرا در اندوه فرو برده و شبهای مرا بیدار ( در شب زنده

داری ) و روزهای مرا تشنه ( در حال روزه ) قرارداده است و مرا از دنیا و

ما فیها جدا ساخته تا آنجا كه گوئی عرش پروردگار را می بینم كه برای

رسیدن به حساب مردم نصب شده است و مردم همه محشور شده اند و من در میان

آنها هستم ، گوئی هم اكنون اهل بهشت را در بهشت ، متنعم و اهل دوزخ را

در دوزخ ، معذب می بینم ، گوئی هم اكنون با این گوشها آواز حركت آتش

جهنم را می شنوم .

رسول اكرم به اصحاب خود رو كرد و فرمود : این شخص بنده ای است كه

خداوند قلب او را به نور ایمان منور گردانیده است .

آنگاه به جوان فرمود : حالت خود را حفظ كن كه از تو سلب نشود .

جوان گفت : دعا كن خداوند مرا شهادت روزی فرماید . طولی نكشید كه

غزوه ای پیش آمده و جوان شركت كرد و شهید شد .

زندگی و حالات و كلمات و مناجاتهای رسول اكرم سرشار از شور و هیجان

معنوی و الهی و مملو از اشارات عرفانی است . دعاهای رسول اكرم فراوان

مورد استشهاد و استناد عرفا قرار گرفته است .

امیرالمؤمنین علی علیه السلام كه اكثریت قریب به اتفاق اهل عرفان و

تصوف سلسله های خود را به ایشان می رسانند ، كلماتش الهام بخش معنویت و

معرفت است . ما به دو قسمت كه در نهج البلاغه مسطور است اشاره می كنیم.

در خطبه 220 می فرماید :

« ان الله سبحانه و تعالی جعل الذكر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوفرش و

تبصر به بعد العشوش و تنقاد به بعد المعاندش و ما برح لله عزت آلاوه فی

البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فكرهم و كلمهم فی

ذات عقولهم » .

همانا خداوند متعال یاد خود را مایه صفا و جلای دلها قرار داده است .

بدین وسیله پس از سنگینی ، شنوا و پس از شبكوری ، بینا و پس از سركشی

مطیع می گردند . همواره در هر زمان و در دوره فترتها خدا را مردانی بوده

است كه در اندیشه های آنها را با آنها راز می گفته است و در خردشان با

آنها سخن می گفته است .

در خطبه 218 درباره اهل الله می فرماید :

« قد احیی عقله و امات نفسه حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع

كثیر البرق فابان له الطریق و سلك به السبیل و تدافعته الابواب »

« الی باب السلامة و دار الاقامة و ثبتت رجلاه بطمأنینة بدنه فی قرار الامن

و الراحة بما استعمل قلبه و ارضی ربه » .

خرد خویش را زنده ساخته و نفس خویش را میرانده است ، تا در وجودش

درشتها نازك ، و غلیظها لطیف گشته است و نوری درخشان در قلبش مانند

برق جهیده است . آن نور راهش را آشكار و او را سالك راه ساخته است و

درها یكی پس از دیگری او را به پیش رانده است تا آخرین در كه آنجا

سلامت است و آخرین منزل كه بار اندازه اقامت است . آنجا قرارگاه امن و

راحت است . پاهایش همراه با آرامش بدنش استوار است . همه اینها به

موجب این است كه قلب خود را به كار گرفته و پروردگار خویش را راضی

ساخته است .

دعاهای اسلامی ، مخصوصا دعاهای شیعی گنجینه ای از معارف است ، از قبیل

دعای كمیل ، دعای ابوحمزه ، مناجات شعبانیه ، دعاهای صحیفه سجادیه .

عالیترین اندیشه های معنوی در این دعاها است .

آیا با وجود اینهمه منابع جای این هست كه ما در جستجوی یك منبع خارجی

باشیم ؟ !

نظیر این جریان را ما در موضوع حركت اجتماعی منتقدانه و معترضانه

ابوذر غفاری نسبت به جباران زمان خودش می بینیم . ابوذر نسبت به

تبعیضها و حیف و میلها و ظلم وجورها و بیداد گریهای زمان سخت معترض

بود تا آنجا كه تبعیدها كشید و رنجهای جانكاه متحمل شد و آخر الامر در

تبعیدگاه و در تنهائی و غربت از دنیا رفت .

گروهی از مستشرقین این پرسش را طرح كرده اند كه محرك ابوذر كی بوده

است ؟ این گروه در پی جستجوی عاملی از خارج دنیای اسلام برای تحریك

ابوذر هستند . جرج جرداق مسیحی در كتاب " الامام علی صوت العدالة

الانسانیة " می گوید : من تعجب می كنم

از این اشخاص . درست مثل این است كه شخصی را در كنار رودخانه یا لب

دریا ببینیم و آنگاه بیندیشیم كه این شخص ظرف خویش را از كدام بركه پر

كرده است ، در جستجوی بركه ای برای توجیه ظرف آب او باشیم و رودخانه یا

دریا را ندیده بگیریم ! ابوذر جز اسلام از كدام منبع دیگری می توانسته است

الهام بگیرد ؟ ! كدام منبع به قدر اسلام می تواند الهامبخش ابوذرها برای

قیام در برابر جبارهایی مانند معاویه باشند ؟ !

عین آن جریان را در موضوع عرفان می بینیم . مستشرقین در جستجوی منبعی

غیر از اسلام هستند كه الهام بخش معنویتهای عرفانی باشد و این دریای عظیم

را نادیده می گیرند . آیا می توانیم همه این منابع را اعم از قرآن و حدیث

و خطبه و احتجاج و دعا و سیره انكار كنیم برای آنكه فرضیه بعضی از

مستشرقین و دنباله روهای شرقی آنها درست درآید ؟ ! خوشبختانه اخیرا

افرادی مانند نیكولسون انگلیسی و ماسینیون فرانسوی كه مطالعات وسیعی در

عرفان اسلامی دارند و مورد قبول همه هستند صریحا اعتراف دارند كه منبع

اصلی عرفان اسلامی قرآن و سنت است .

با نقل جمله هائی از نیكولسون این درس را پایان می دهیم . وی می گوید :

" در قرآن می بینیم كه می گوید : " خدا نور آسمانها و زمین است ( 1 )

او اولین و آخرین می باشد ( 2 ) هیچ خدائی به غیر او نیست ( 3 ) همه



پاورقی :

. 1 الله نور السموات و الارض ».

. 2 هو الاول و الاخر ».

. 3 لا اله الا هو ».





چیز به غیر او نابود می شود ( 1 ) من در انسان از روح خود دمیدم ( 2 ) ما

انسان را آفریدیم و می دانیم روحش با او چه می گوید ، زیرا ما از رگ گردن

به او نزدیكتریم ( 3 ) به هر كجا رو كنیم همانجا خدا است ( 4 ) به هر

كس خدا روشنی ندهد او به كلی نور نخواهد داشت ( 5 ) . محققا ریشه و تخم

تصوف در این آیات است و برای صوفیان اولی ، قرآن نه فقط كلمات خدا

بود ، بلكه وسیله تقرب به او نیز محسوب می شد . به وسیله عبادت و تعمیق

در قسمتهای مختلفة قرآن ، مخصوصا آیات مرموزی كه مربوط به عروج " معراج

" است متصوفه سعی می كنند حالت صوفیانه پیغمبر را در خود ایجاد نمایند

" ( 6 ) .

و هم او می گوید :

" اصول وحدت در تصوف ، بیش از همه جا در قرآن ذكر شده ، و همچنین

پیغمبر می گوید كه خداوند می فرماید : " چون بنده من در اثر عبادت و

اعمال نیك دیگر به من نزدیك شود من او را دوست خواهم داشت ، بالنتیجه

من گوش او هستم به طوری كه او به توسط من می شنود ، و چشم او هستم به

طوری كه او به توسط من می بیند ، و زبان و دست او هستم به طوری كه او به

توسط من می گوید ، و می گیرد " ( 7 ) .



پاورقی :

. 1 كل من علیها فان ».

. 2 و نفخت فیه من روحی ».





. 3 و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه



من حبل الورید ».

. 4 اینما تولوا فثم وجه الله ».

. 5 و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور ».

. 6 كتاب میراث اسلام مجموعه ای از مستشرقین درباره اسلام ، صفحه 84.





. 7 ترجمه این حدیث قدسی است : لا یزال العبد یتقرب الی بالنوافل

حتی اذا حببته فاذا احببته كنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و



لسانه الذی ینطق به و یده الذی یبطش بها » .





همچنانكه مكرر گفته ایم ، سخن در این نیست كه آیا عرفاء و متصوفه

توانسته اند درست الهام بگیرند یا نه ؟ سخن در این است كه منشأ این

الهامگیریها منابع خارجی است یا خود متون اسلامی ؟